به گزارش خبرگزاری توانیر، این طرح که به همت شرکت توانیر اجرا شد، پیام روشنی دارد؛ آموزش فرهنگ بهینهسازی مصرف انرژی باید از کودکی آغاز شود؛ چرا که هر آنچه کودک بیاموزد، فردا ملتی خواهد ساخت.
سبا؛ حرکتی برای اصلاح الگوی مصرف
طرح ملی سبا با عنوان کامل «سفیران بهینهسازی انرژی» و با شعار «سرافراز بمانی ایران» نه یک برنامه مقطعی، بلکه گامی بلند برای تغییر فرهنگ مصرف برق در کشور است. پوستر دعوت همایش بهزیبایی این پیام را منتقل میکرد؛ حرکتی برای اصلاح الگوی مصرف، برای ساختن آیندهای روشنتر.
اینجا باور مشترک همگان این بود که اگر انرژی را سرمایهای ماندگار بدانیم، حفاظت از آن باید از خانهها آغاز شود و نخستین آموزگاران این فرهنگ، کودکان امروز و سازندگان فردای ایران باشند.
کودکان؛ سفیران کوچک، معلمان بزرگ
فضای با نشاط باغ کتاب پر بود از صداهای کودکانهای که هرکدام، قاصد پیامی نو بودند.
یکی از بچهها قصههای بابابرقی را با هیجان برای دوستانش تعریف میکرد؛ دیگری از شخصیت شیطون کامی روشن میگفت و دیگری، با شور کودکانه از دمای آسایش و خاموشکردن لامپهای اضافه در خانهشان سخن میگفت.
این صحنهها یادآور این سخن ماندگار از امام علی(ع) بود:
العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر (آموختن دانش در کودکی همچون نقشی بر سنگ است)
پس توانیر درست و دقیق به هدف زده؛ اگر میخواهیم فرهنگ درست مصرف به نسلها منتقل شود، هیچ زمانی بهتر از کودکی وجود ندارد.
لبخندهایی که آینده را روشن میکند
کارگاههای آموزشی، بازیهای خانوادگی و فعالیتهای فرهنگی، مراسم را به مدرسهای زنده و پرنشاط بدل کرده بود. اما اوج مراسم، لحظهای بهیادماندنی بود؛ زمانی که مصطفی رجبی مشهدی، مدیرعامل توانیر، با مهری پدرانه که از سر احساس مسئولیتش در قبال فرزندان و آینده این سرزمین بود، مدالهای سفیر بهینهسازی انرژی را بر گردن یکایک کودکان حاضر در مراسم آویخت و برق نگاه این کودکان، لبخندهایی که بر چهرهشان مینشست، گویی این پیام را فریاد میزد: ما آمادهایم که آینده را بسازیم. ما برای سرافرازی ایران تلاش میکنیم.
حضرت مولانا میفرماید:
این کودکان قافلهی فردایند / سرمایهی امید و چراغ راهند
و امروز، این قافله با پرچم روشنایی و صرفهجویی، در باغ کتاب حرکتش را آغاز کرد.ژ
سرمایهای برای همه عمر
به گفته مدیرعامل توانیر ایران با بیش از ۹۷ هزار مگاوات ظرفیت نیروگاهی و شبکهای به وسعت ۹۸۰ هزار کیلومتر، یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان در عرصه تولید و انتقال برق است. اما در کنار این افتخار، شدت مصرف انرژی در کشور بیش از دو برابر متوسط جهانی است. طرح سبا پاسخی به این چالش است؛ حرکتی برای آنکه فرزندان این سرزمین از همان روزهای دبستان بیاموزند که هر لامپ خاموش، هر دستگاه کمتر روشن، و هر دمای آسایش تنظیمشده، گامی است برای حفظ سرمایه ملی، کاهش آلودگی هوا و تضمین آیندهای پایدار.
عروسکهایی برای دوستی با انرژی
یکی از دیگر بخشهای جذاب مراسم، رونمایی از دو عروسک دوستداشتنی به نامهای سپند و سبا بود؛ شخصیتهایی که قرار است همدم و همراه کودکان در مسیر یادگیری مفاهیم صرفهجویی و بهینهسازی مصرف انرژی باشند.
سپند با چهرهای پرشور و سبا با سیمایی مهربان، پیامآوران دوستی با انرژی و نماد آیندهای روشن معرفی شدند. حضور این دو عروسک در کنار کودکان، فضای مراسم را پر از هیجان و صمیمیت کرد و بچهها با اشتیاق، عکسهایی یادگاری با آنها گرفتند.
این ابتکار تازه، نشان میداد که انتقال فرهنگ درست مصرف تنها در قالب شعار نیست؛ بلکه با زبان کودکانه و ابزارهایی جذاب میتوان پیامی ماندگار در ذهن نسل آینده حک کرد.
مادران؛ قلب تپنده فرهنگسازی
مجری مراسم، در میان سخنانش جملهای را به نقل از بزرگی گفت که بارها در ذهنم تکرار شد: اگر میخواهیم حال جامعهای خوب باشد، باید حال مادران آن کشور خوب باشد.
اشارهای دقیق و ظریف به اینکه مادران، مهمترین رکن در تربیت نسل آیندهاند؛ همانانی که میتوانند فرهنگ درست مصرف را از دل خانه به دل جامعه منتقل کنند.
در جمع کودکان پرشور، حضور مادران هم چشمگیر بود، مادرانی که امید به آینده جگرگوشههایشان را در برق نگاهشان میشد دید. با یکی از آنها گفتوگو کردم؛ مادری که دخترکش سارا با صورت نقاشی شده شاد و خندان در کنارش جست و خیز میکرد. وقتی از او درباره هدف حضورش در این مراسم پرسیدم، با لحنی آرام و پر از امید گفت:دخترم اهل هنر است؛ با همین کودکیش استعداد شعرگویی دارد و از احساسش به زیبایی مینویسد. آرزو دارم نویسندهای بزرگ شود و روزی با قلم گیرایش بتواند برای سرافرازی ایران گامی هرچند کوچک بردارد و با افتخار از سربلندی و موفقیتهای سرزمینش در عرصه جهانی بنویسد.
این مادران، بیتردید نخستین مربیان سفیران کوچک انرژیاند؛ آنها که از خانه روشن میسازند و چراغ آینده ایران را فروزانتر میکنند.
بازگشت به رویای کودکانه
با حرفهای مادر سارا که خودش هم مثل دخترش شاد و پرانرژی بود؛ کودک درونم دوباره بال و پر گرفت؛ گویی مرا به روزهایی برد که جهان سادهتر بود و دنیایم پر از هزاران امید و آرزو. لحظهای دلم خواست در کنار آن کودکان بنشینم، قصههای بابابرقی را از نو بشنوم و با همان شور کودکانه، مدال سفیر انرژی را بر گردن بیاویزم.
اما اینبار در قامت یک کارشناس روابط عمومی، تنها نظارهگر بودم؛ ناظر بر برق چشمانی که فردا روشنایی ایران را میسازند. با خود اندیشیدم شاید روزی همین کودکان سکان مدیریت در حوزه برق و انرژی را در دست بگیرند و مدیرانی موفق و کاربلد شوند و بر خود ببالند که روزی در چنین مراسمی شرکت کردند و از همانجا جرقه کسب دانش و فعالیت در این حوزه برایشان روشن شد و شاید همان دخترکی که مادرش از او با امید سخن گفت، قلم به دست گیرد و برای ایران بنویسد؛ برای سرافرازی این کهن سرزمین که شایسته بهترین آیندههاست.
به امید آن روز سرافراز بمانی ایران من/ پایان
سارا رستمیان